باورها

Share on whatsapp
Share on twitter
Share on linkedin
Share on telegram
Share on email
Share on print

باورها می توانند بزرگترین مانع در مسیر موفقیت ما باشند و موانعی را برای ما ایجاد کنند.

حال باورها از کجا آمده اند و چطور می توانند در مسیر موفقیت، مانع ما شوند؟

قابل ذکر است که باورها با اعتقادات متفاوت هستند، اعتقادات به معنویات انسان ها اشاره می کنند مانند اعتقاد به خدا، مذهب و … که از مباحث بسیار مهم هستند. ما می توانیم در راه رسیدن به هدف و حتی در مسائل درمانی از معنویات انسان ها و حتی اعتقادات آن ها برای کمک به خودشان کمک بگیریم. اما باورها مساله ای هستند که در اثر تجربه در زندگی بدست می آوریم و براساس تجربه ای که داشته ایم باور پیدا خواهیم کرد که موضوعی درست و یا غلط است. در واقع، این باور را ما در اثر تجریه کسب کرده ایم و یا در کودکی والدین  به ما یاد داده اند که کاری خوب است و یا بد.

این باورها به صورت ناخودآگاه ما را در زندگی هدایت می کنند و جز الگوهای رفتاری ما هستند. در هرم عصبی منطقی دیلتز،  باورها در سطح چهارم قرار گرفته اند.  ما باورها را در دو گروه باورهای مثبت (محرک) و منفی (بازدارنده) تقسیم می کنیم. باورها اگر مثبت باشند در زندگی به ما خلاقیت، انگیزه و انرژی برای حرکت به سمت هدف یا آرزو می دهند و اگر این باورها منفی و بازدارنده باشند برای ما دردسر ایجاد می کنند. در واقع این باورهای منفی درونی انسان ها هستند که اجازه نمی دهند فرد به سمت اهداف و یا موفقیت پیش برود.

برای مثال، اگر در زمان کودکی یکی از والدین باوری غلط به ما یاد داده باشند، امروز این باور در ضمیر ناخودآگاه به من دستور می دهد و من را کنترل می کند. مثلا اگر به من گفته باشند که تو نمیتوانی، امروز آن باور نمیتوانی در من قوی شده و به صورت یک باور در من شکل گرفته و تثبیت شده است و هر زمانی که بخواهم به سمت موفقیت بروم آن باور مانع پیشرفت من خواهد شد.

و یا اگر پدر و مادری به فرزند خود بگوید که تو بچه تنبلی هستی امروز آن فرزند که بزرگ شده به صورت ناخودآگاه هر زمانی که بخواهد کاری را انجام دهد احساس تنبلی می کند چون بر اساس آن برنامه ریزی شده است.

و این چیزی است که ما به صورت Programming تعریف می کنیم و می گوییم انسان ها در کودکی به صورت یک کامپیوتر برنامه ریزی می شوند و امروز همان برنامه ذهنی داده شده در کودکی او را کنترل و راهبری می کند.

ترس های درونی، اتفاقات ناگوار گذشته، تجربیات گذشته، باورهای منفی که دیگران به ما داده اند، امروزه بزرگترین مانع پیشرفت و موفقیت ما هستند. در درمان و در ان ال پی ما بر روی این قسمت منفی کار می کنیم، آنجایی که فرد می خواهد به سمت اهداف، موفقیت، ثروت، علم و دانش، تجارت، داشتن دوستان خوب، سلامتی، تغذیه و برنامه ریزی های زندگی برود و این باورهای منفی او را را باز می دارد و نیرویی از درون به او می گوید: فعلا صبر کن، تو نمیتوانی، و همینجاست که برای فرد مشکل ایجاد می شود و مانع پیشرفت او می شود. متاسفانه باورهای منفی بسیار قدرتمند عمل می کنند و در زمانی که می خواهیم تصمیم بگیریم مانع پیشرف ما می شوند و فکر می کنیم که این ها حقیقت دارند. البته وقتی که یک باور در درون انسان ها شکل می گیرد سعی می کنند به دنبال اثبات آن بروند و یا شواهدی را پیدا کنند که  آن را تایید کنند و به صورت ناخودآگاه به سمت اطلاعات و منابعی می روند که آن باورها را حمایت کنند.

برای مثال، اگر من باور داشته باشم که به انسان ها نمی توان اعتماد کرد و اگر جزیی از باورهای من باشد این یک باور منفی است. من برای موفقیتم و هرکسی برای موفقیتش در زندگی نیاز به ارتباطات موثر دارد، و این ارتباطات موثر با دیگران هست که ما را به موفقیت می رساند. هیج انسانی به تنهایی نمی تواند موفق شود، حالا اگر من بخواهم موفق شوم و از طرفی باوری داشته باشم که در ضمیر ناخودآگاه مرتب به من دستور می دهد که به دیگران اعتماد نکن و انسان ها قابل اعتماد نیستند، باعث می شود نتوانم ارتباط موثری برقرار کنم و همین عدم ارتباط صحیح و درست مانع پیشرف من می شود. همین باور در کار گروهی اختلال ایجاد می کند، چرا که ممکن است در کار فردی موفق و پیروز باشیم ولی وقتی وارد کار گروهی می شویم با این مشکل بروبرو هستیم که نمی توانیم با دیگران ارتباط صحیحی برقرار کنیم یا اینکه از نقطه نظر دیگران استفاده کنیم. در هر صورت باورهای مثبت به ما این اختیار را می دهند که بتوانیم اهدافمان را عملی کنیم و همینطور انرژی و انگیزه می دهند. مثل اینکه من باور داشته باشم من می توانم بهترین باشم، من می توانم موفق باشم، می توانم دوستان خوبی داشته باشم، من می توانم ثروتمند شوم، من می توانم در کارم بهترین باشم. این ها باورهای مثبتی هستند که زمینه را برای رشد فردی من آماده می کنند. فقط متاسفانه مشکلی که این باورها دارند این است که شناسایی این باورها خیلی سخت هست. در دانشگاه های آمریکا حدود 150 هزار باور به ثبت رسیده است و از طرفی پشت هر باوری ممکن است چندین باور دیگر هم وجود داشته باشد، باورها خیلی هوشمندانه پشت سر هم پنهان می شوند و برای شناسایی باورها نیازمند این هستیم تا چندین باور را شناسایی کنیم تا به باور اصلی که بقیه باورها را حمایت می کند برسیم.

متخصصان ان ال پی و کوچینگ در زمینه شناسایی باورها، آگاه کردن فرد از باورها، بازکردن مسائل برای سوژه و روشن کردن جاهایی که مانع پیشرفت افراد هستند تخصص دارند.

معمولا انسان ها خیلی سخت می توانند از این باورها جدا شوند به این خاطر که ما چندین سال با این باورها زندگی کرده ایم و باور داشته ایم که درست هستند و امروز اگر بخواهیم این ها را از خودمان جدا کنیم و  به این نتیجه برسیم که این باور و یا این بینش غلط هست خیلی سخت است. برای اینکه بتوانیم به راحتی از باورهای محدود کننده و بازدارنده جدا شویم و آن ها را از خودمان دور کنیم که بتوانیم به سمت اهداف و آرزوهایمان در زندگی برسیم باید آن ها را شناسایی کرده و به این نتیجه برسیم که این باور باعث ایجاد مانع شده است و برای رسیدن به موفقیت نیازمند این هستیم که دیگر به این باور، باور نداشته باشیم، بلکه برعکس به چیزی باور داشته باشیم که ما را به هدف نزدیکتر می کند.

حال، همانطور که فرد باورهای مثبت و حمایت کننده و همینطور باورهای منفی و محدودکننده دارد، سازمان ها، ادارات دولتی و شرکت ها نیز این باورها را دارند، باورهایی که سازمان را به اهدافش نزدیک می کند و یا باورهای یک مدیر در سازمان که می تواند مانع پیشرفت آن سازمان شود. این باورهای مثبت می تواند از طریق پیام های مختلف به سازمان تزریق شوند، فرض کنید دریک سازمان این باور وجود داشته باشد که افراد سازمان می توانند مسائل و مشکلات خود را حل کنند و یا یک سازمان باور داشته باشد در تولید بهترین باشد یا تولید را افزایش دهد.

باورها متاسفانه هیچ کدام پایه و اساس علمی ندارند،  بسیاری از انسان ها سالیان سال با این باورهای منفی و بازدارنده زندگی می کنند و هیچ وقت هم متوجه نمی شوند که این ها باورهای منفی و محدود کننده هستند و به خیال خودشان همیشه فکر می کردند این ها حقایق زندگی هستند.

پس برای رسیدن به اهداف باید بتوانیم باورها و ارزش های خودمان را تغییر دهیم، زیرا ارزش ها و باورها مسیر و جهت زندگی ما را تغییر می دهند  و ما زمانی می توانیم از استعدادها، توانایی ها و مهارت های خودمان استفاده بهینه داشته باشیم که توانسته باشیم ارزش ها و باروهای خورمان را همسو کرده باشیم.

در اصل، باورها محرک هایی هستند که نوع تفکر و درک ما نسبت به مسائل را تعیین می کنند، بنابراین خیلی در زندگی اهمیت دارند.

خوشبختانه می توان با تکنیک های ان ال پی و کوچینگ باورها را در انسان ها شناسایی کرد و به راحتی آن ها را تغییر داد و این تغییر، زمانی اتفاق می افتد که خود فرد تمایل به تغییر این باورها و بینش های غلط دارد و به این نتیجه و درک رسیده باشد که این باورها برای او مضر و محدود کننده هستند.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *